گوشه ای آرام میگریست...
من هم کنارش رفتم و گریستم...
هر دو یک درد داشتیم ... ... " آدم ها...."
عجب از آدمایی، که نشانههایت را میبینند و انکارت میکند ...
و عجب از تو که انکارشان را میبینی و مهربانی میکنی
نظرات شما عزیزان:
جمعه 4 اسفند 1391برچسب:, | 21:51 | مهزیار |
نام : دیوانه
شهرت : سرگردان
زادگاه : ویرانه
تاریخ تولد : دوران غم
شماره شناسنامه : نامفهوم
شغل : عاشق
پدر: پريشان
نام مادر: گريان
نام خواهر: نگران
نام برادر: انتظار
نام دوست : بي خيال
نام پدربزرگ : درویش تنها
نام مادربزرگ : سلطان غم
محله: از ديار فراموش شدگان
دبيرستان: عاشقان
جرم: به دنيا آمدن
محکووم:به زنده ماندن
غزل: آه
مونسم : شب
کارم : حسرت
یادم : انتظار
دردم : فراغ
فریادم : سکوت
ارزویم : تو
زندگیم : فقط تو
امیدم : فردا
نشاني : شهر صفا ، ميدان وفا ، بزرگراه محبٌت ، خيابان آشنايي ، چهارراه سرگرداني ، کوچه عشق پلاک بيکران ، منزل چشم انتظار.......
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
❤❤❤عشق❤❤❤
و آدرس
mahziyar.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.